هر موقع کتابی می گیرم دستم و شروع می کنم به خواندن آن، پیش خودم فکر می کنم که آن کتاب چقدر توانایی وبلاگ شدن دارد. یعنی اگر نویسنده، کتاب کذایی را فصل به فصل در یک سری پست وبلاگی بنویسد، وبلاگش چه جور از آب در می آید. در مورد رمان ها، تقریبا فکرش را هم نکنید. هیچ خواننده ای حوصله ندارد که رمانی چند صد صفحه ای را از یک پنجره ی وبلاگی دنبال کند. در مورد داستان های کوتاه هم همین طور. خواننده های وبلاگی کمتر دنبال داستان کوتاه می گردند. همین طور آن ها حوصله ی خواندن نوشته های جدی و خشک یک ژورنالیست اخمالو را هم ندارند.
اکثر وبلاگ خوان ها دنبال وبلاگی می گردند که نویسنده اش با یک عالمه بک گراوند و دانش سیاسی، جامعه شناختی، تاریخی و ادبی با آن ها حرف بزند. گپ بزند. شخصیت خودش را هم تو نوشته هایش داخل کند. گذشته اش را هم. زندگی روزمره اش را هم.
"روح پراگ" ایوان کلیما را که بگیرید دستتان به یک همچو کتابی بر می خورید. به یک سبک نوشتاری شیوا و پر کشش. همین طور به یک اندیشه ی پویا و دینامیک. نیز به یک سری پست وبلاگی که با خواننده اش ارتباط نزدیکی برقرار می کند. طوری که لحن بیانش هیچ وقت جدی و خشک نمی شود. بحث های نظری اش را هم در همین قالب بیان می کند.
روح پراگ کشکولی است از مقاله هایی با مضامین مختلف. جنگ، سیاست، زندگی، خوشبختی، تاریخ، ادبیات و جامعه. این ها دقیقا مواد اولیه ی یک وبلاگ خوب و جان دار است. و برای همین است که می شود ادعا کرد کلیما پیش از آنکه پدیده ی وبلاگ نویسی اینجور باب روز شود، پست های وبلاگی اش را با ماشین تحریرش تایپ و آن ها را در کتاب هایش جمع آوری کرده است.