روزهای پاییز و زمستان زود تاریک میشوند. یک هفته بود که رنگ روز را در آسمان ندیده بودم. کارم که تمام میشد ساعت از پنج و شش گذشته بود و وقتی از شرکت بیرون میآمدم انگار سر از یک قبرستان تاریک و متروک درآوردهام. امروز شنبه انتقامم را از تمام تاریکی هفته گرفتم. تمام روز را در فارست پارک و اسکینکر راه رفتم و با قدم زدن روی برگهای نارنجی سکوت شهر را با سمفونی خش پر کردم. بعد که هوا تاریک میشود باید به استارباکس وایداون بیایید و لاته سفارش دهید و از پشت پنجره ماشینها را بشمارید که یکی یکی گرگ و میش غروب را میشکافند.
راستی این یک ورسیون بهتر از شعری که روی ماگ استارباکس نوشتم:
Let your eyes
lighten
the darkness of my nights