شرایط مامان بدتر شده است. الآن یک ماهی میشود که به خاطر مشکل قلبی تو بیمارستان بستری است. نارسایی قلبی به جایی رسیده است که دیگر نمیشود به قلب اعتماد کرد. دکترها سه تا راه پیش روی ما گذاشتهاند. انتخاب اول: پیوند قلب. انتخاب دوم: نصب یک پمپ مصنوعی که به جای قلب عملیات پمپاژ خون را انجام دهد. انتخاب سوم: هاسپیس!
انتخاب اول: پیوند قلب. خوبیاش این است که مامان تو بیمارستان درست حسابیای بستری است. درصد موفقیت پیوند قلب تو بیمارستان کذایی هشتاد تا نود درصد است. احتمالا تا دو هفته آینده میتوانند برایش قلب اهدایی پیدا کنند. ولی تا چند ماه تا یک سال باید مصیبت و درد جراحی را تحمل کند. همیشه هم ترس از ریجکشن/طرد شدن از طرف بدن برای قلب جدید باقی میماند. ریجکشن مساوی است با مرگ.
انتخاب دوم: پمپ مصنوعی. به نظرم پمپ مصنوعی بدترین اختراع پزشکی است. اگر بهش پمپ مصنوعی وصل کنند تا آخر عمر باید با یک سری سیم و لوله وصل شده به بدن زندگی کند. مامان شبها باید خودش را به برق وصل کند تا پمپ مصنوعیاش برای بیست و چهار ساعت آینده شارژ شود.
انتخاب سوم: هاسپیس. امروز دکتر برایمان توضیح داد که هاسپیس چی هست. هاسپیس یک مرکز پزشکی است برای مرگ راحت. بیمارهایی که دیگر نمیتوانند زندگی کنند به هاسپیس میروند. داروهایشان قطع میشود. اگر باطری قلب داشته باشند (که مامان من دارد) آن را هم خاموش میکنند. بعد مقدار معتنابهی مرفین میزنند و اجازه میدهند مریض با خیال راحت و بدون درد زندگیاش به پایان برسد.
اگر زندگی خودم بود شاید هاسپیس را انتخاب میکردم. آدم خیالش راحت میشود و بدون درد و تحمل زجر قال قضیه را میکند. ولی برای مامان خیلی سخت است که بتوانم هاسپیس را برایش تصور کنم. خودش اما امروز به دکترها میگفت نه پیوند قلب میخواهد و نه پمپ مصنوعی. میگوید میخواهد هر چه زودتر بمیرد. دکترها تا دوشنبه به مامان وقت دادهاند. یعنی سه روز دیگر. که بین پیوند قلب/پمپ مصنوعی و هاسپیس یکی را انتخاب کند.
من تو این آخر هفته باید هر روز پیشش بروم و بهش برای ادامه زندگی امید بدهم.