رولان بارت (محبوب قلب‌ها) کتاب هیجان‌انگیزی دارد با عنوان امپراتوری نشانه‌ها. این کتاب در مورد سرزمین اسرارآمیزی به نام ژاپن صحبت می‌کند که فرهنگ آن مملو است از استعاره‌ها و نشانه‌ها. از هاراکیری بگیرید تا هایکو تا آشپزی ژاپنی. طبق کتاب امپراتوری نشانه‌ها ویژگی خاصی که آشپزی ژاپنی دارد این است که مواد غذایی مختلف به صورت ابتدایی و اولیه کنار همدیگر قرار می‌گیرند و یک غذای مقدماتی ژاپنی را تشکیل می‌دهند. بعد انگار فردی که غذا را سرو می‌کند است که با ترکیب عناصر اولیه غذای مورد علاقه‌اش را سر میز ناهار یا شام به وجود می‌آورد. این درست در نقطه مقابل آشپزی ایرانی است که مثلا مراحل درست کردن کوفته تبریزی یا قرمه‌سبزی از آزمایش آخماتوویچ و تبدیل فوران به دی‌هیدروپیران در آزمایشگاه شیمی هم سخت‌تر و طولانی‌تر و پیچیده‌تر است.
امروز گذرم به اشنوکس (سوپرمارکت زنجیره‌ای) افتاد و برای ناهار پن‌کیک سیب‌زمینی و مرغ خریدم. بعد به خانه آمدم و موقع تهیه میز ناهار وسوسه شدم که به سبک ژاپنی و آنگونه که رولان بارت آن را توصیف کرده غذایم را درست کنم. برای همین در یخچال را باز کردم و به صورت کاملا سورئالیسی هر چیز که در سیاه‌چاله‌های یخچالم یافت می‌شد را بیرون آوردم و یک موجود هیجان‌انگیز خلق کردم.
پانوشت: راستی امروز متوجه شدم که یک ورژن آمریکایی از کوکوی سیب‌زمینی وجود دارد که به آن می‌گویند پن‌کیک سیب‌زمینی.


برچسب‌ها: روزمره
نوشته شده توسط گ ف | در دوشنبه ۱۳۹۶/۱۱/۲۳ |

نوشین عزیز!
از خواندن نامه تو خوشحال شدم و در عین حال دلم گرفت از دل‌گرفتگی تهران و دل‌گرفتگی نوشین! من هنوز بعد از پنج سال آمدنم به اینجا نتوانسته‌ام برای مسافرت و گشت و گذار به تهران برگردم و هر چه بیشتر می‌گذرد تصویر تهران برای من انتزاعی‌تر از گذشته می‌شود. وقتی این تاریکی و تباهی را که توصیف کردی (و امیدوارم گذرا باشد) در شهری یا فردی یا چیزی می‌بینم برای توجیح خودم و احساساستم سعی می کنم آن را ربط بدهم به تمام دنیا به عنوان یک سیستم طبیعی که قوانین فیزیک بر آن حاکم است.... و بعد انگار باید سعی کنیم با مقداری امید و خوشبینی اگزیستانسیالیسم‌گونه زندگی‌مان را در جریان توخالی طبیعت معنی ببخشیم.
مرسی از شعر خوبی که نوشتی و فرستادی. انگار که یک عکس سیاه و سفید به سبک طبیعت بی‌جان باشد از صحنه و حسی که تعریف کردی. و حس غریبی داشت تشبیه تهران به معدن زغال سنگ در آخرین جمله شعرت.
عکسی که برایت می‌فرستم را در سیاه‌چاله‌های فیسبوکم پیدا کردم و بر می‌گردد به پاییز 1388، بزرگراه کاشانی، وقتی که تمام ساختمان‌ها و جرثقیل‌ها و آدم‌ها و ماشین‌ها از جریانات چند ماه گذشته مربوط به انتخابات مغموم و بهت‌زده بودند.
مراقب خودت و تهران باش!
سیاوشششششششششششششش


برچسب‌ها: نامه ها
نوشته شده توسط گ ف | در سه شنبه ۱۳۹۶/۱۱/۰۳ |