مامانم رفت. در طول سه روز تمام ماجراها مثل برق گذشت: تشییع، خاکسپاری، مراسم یادبود. تمام وسایل مامان را جمع کردم و به خیریه گودویل تحویل دادم. تنها چیزی که ازش باقی ماند جواهرات و ساعتش بود و عطری که یک سال پیش برایش هدیه گرفته بودم. آنها را گذاشتم تو یک جعبه و تو انباری قایم کردم.