ایده‌اش را یکی از دوستانم داده بود. بعد از غروب که می‌خواستم برگردم خانه، یاد حرفش افتادم. ابزار لازم هم برای عملی کردن  ایده‌ی مذکور همراهم بود: ژاکت گرمی که زیر کاپشن پوشیده بودم. چند تا آهنگ درست و حسابی توی گوشی. و موجود بودن هدست گوشی در کیفم. هرچند که مقداری زهوارش در رفته است.
 باری، سردی هوا و خلوت بودن خیابان‌ها آن‌قدر ملس بودند که نتوانستم آن‌چه که توی سرم می‌گذشت را عملی نکنم. برای همین زیپ کاپشنم را کشیدم، یقه‌اش را بالا زدم، دم و دستگاه گوشی و هدست را راه انداختم. و شروع کردم به راه رفتن، و گوش دادن به موزیک، در طول مسیر نسبتن درازی که به خانه منتهی می‌شد.
المان‌های پیاده‌روی ِ طولانی، خیابان، تنهایی، شب، سرما، پاییز و موسیقی برای ایجاد یک حس نوستالژیک عمیق در آدم، بسیار مناسب و کارآمد هستند. پیشنهاد می‌کنم که حتمن چنین تجربه‌ای را در همین شب‌های پاییزی عملی نمایید.

نوشته شده توسط گ ف | در سه شنبه ۱۳۸۷/۰۹/۱۲ |