"آركاديا نام منطقه‌اي كوهستاني در پلوپونس يونان بوده... شعراي كلاسيك، آركاديا را نماد آرامش و سكون زندگي روستايي مي‌دانستند."*
جمعه كه با امين رفتيم آبيدر، به من حس آركاديايي دست داد. البته يك آركادياي ايده آل كه در آن خانه‌ي دنج يك اتاقه‌اي باشد و كلي وقت آزاد؛ براي هر كاري كه دوست داشته باشم انجامش بدهم. نوشتن، كتاب خواندن، سه‌تار زدن، معاشقه كردن، خوب خوردن و خوب خوابيدن.
نه اينكه به خودم گوریل ‌آهن ببندم، زمين شخم بزنم و گوسفند‌ها را براي چرا ببرم توي دامنه. اين‌ها كار من يكي نيست...

اين زمين شخم زده شده توي دامنه‌ي آبيدر سنندج خيلي اشتها برانگيز بود. آدم دوست داشت تمام خاكش را يكجا قورت بدهد.

احتمالا اين آخرين آبيدر عمرم خواهد بود. آرزوي آركادياي ايده‌آل همين الآنش هم در دوشنبه، پانزدهم تير ماه سال هشتاد و هشت دارد توي گور توسط كرم‌هاي خاكي جويده مي‌شود.
سه روز است كه صرفا تبديل به يك ماشين حساب كاسيوي 4500 شده‌ام.
و اين ماشين حساب شدگي همچنان ادامه دارد...
-----
*فرهنگ اصطلاحات ادبي/ سيما داد

نوشته شده توسط گ ف | در دوشنبه ۱۳۸۸/۰۴/۱۵ |