خیلی وقت بود که دست به کیبرد نبرده بودم و گفتم بیایم و چیزی بنویسم. بالاخره همیشه هم نمی‌خواهد موضوع خیلی هیجان‌انگیزی برای نوشتن داشته باشیم. کافی است که خودمان را بسپاریم به دست لحظه و هر چیزی که توی ذهنمان می‌گذرد را روی مانیتور بیاوریم. البته تو این روزها خیلی چیزها تو ذهنم بالا و پایین می‌شود و در واقع خیلی‌هایشان را نمی‌توانم همینجور سرازیر کنم توی فیسبوک و وبلاگم. بالاخره یک سری محدودیت‌ها هست. و همین‌طور بعضی موقع‌ها آدم دوست دارد بگذراد یک اتفاق بزرگ توی زندگی‌اش بیافتد و بعد بیاید در مورد آن حرف بزند. البته هنوز برای قضاوت کردن در مورد آن اتفاق بزرگ خیلی زود است و به کلی شانس و دعای شما محتاجیم. ولی همینجور مثل تانک دارم کار می‌کنم تا ببینم چه پیش می‌آید. 
به صورت موازی با یک عالمه کار دیگر مشغول خواندن کتاب استانبول اورهان پاموک هم هستم. نمی‌دانم این کتاب در اصل به زبان انگلیسی نوشته شده است یا ترکی. باری من مشغول خوانش آن به زبان انگلیسی هستم و به همین‌خاطر سرعت خواندنم پایین است. چون همینجور کلمات جدید و ناشناخته در متن ظاهر می‌شود و من مجبورم معنی آن‌ها را در فرهنگ لغت پیدا کنم (من واقعا دارم به این نتیجه می‌رسم که تعداد کلمات زبان انگلیسی به سمت یک بی‌نهایت ریاضی میل می‌کند). آها این را می‌خواستم بگویم. خیلی دوست دارم که یک استانبول‌گونه برای یک یا چند تا از شهرهایی که در آن‌ها روزگار گذرانده‌ام بنویسم. البته ترجیح می‌دهم کمتر زندگی شخصی‌ام را قاطی ماجرا کنم و بیشتر در مورد خود شهر بنویسم؛ خیابان‌ها، مغازه‌ها، آدم‌ها، کافه‌ها، رستوران‌ها، و پارک‌ها. مسلما اولین گزینه‌ای که در ذهنم چشمک می‌زند تهران است. و بعد هم البته کرج، سنندج، شاید اراک و اصفهان، و ادواردزویل و سینت‌لوییس. شاید اصلا بشود درباره‌ی همه‌ی این شهرها در فصل‌های مختلف نوشت. واقعا به نظرم تجربه‌ی هیجان‌انگیزی خواهد شد. یک عالمه چیز می‌توانم در مورد هر کدام از این‌ها بگویم. من کلا علاقه‌ی شدیدی به شهر به عنوان یک مفهوم مستقل دارم. یک نوع ملقمه از آدم‌هایی که دور هم جمع شده‌اند و تجربه‌ی زندگی اجتماعی‌شان را به اشتراک می‌گذارند. 
خلاصه اینطوری‌ها. 
*
من بروم به کارم برسم. فعلا. 
یک پیشنهاد: حتما می‌دانید که آهنگی هست به نام شن‌های ساحلی. فکر کنم اولین بار گوگوش آن را خوانده و بعدها دیگران هم خوانده‌اندش. شن‌های ساحلی را بیاندازید بالا، صدا را تا آخر زیاد کنید و بعد چند دور مثل فرفره دور خودتان توی اتاق بچرخید، یک کاسه بستنی شکلاتی، یا هر خوراکی دیگر که خوشتان می‌آید بخورید و بعد همینجور برای خودتان احساس شادی و سبکی کنید. 
یک پیشنهاد دیگر: شنونده‌ی ایستگاه رادیو ما در تلگرام شوید. همانطور که قبلا گفته‌ام آنجا گوینده‌های مختلف می‌آیند و در مورد زندگی و افکارشان حرف می‌زنند. اگر خواستید گوینده هم بشوید به من در همان تلگرام پیام دهید. آی‌دی‌ام را (siavasho) توی کانال رادیو ما می‌توانید پیدا کنید. این لینک کانال است:
https://telegram.me/radiomachannel

نوشته شده توسط گ ف | در جمعه ۱۳۹۴/۱۱/۰۹ |