دوستان عزیزم!
خواستم به شما بگویم که من امروز حس اولدفشن و از مد افتاده‌ای داشتم. احساس کردم مثلا یک پیرمرد هفتاد و سه ساله هستم. همه‌اش به این خاطر بود که عمدا گوشی تلفن همراهم را در خانه جا گذاشتم و به دانشگاه آمدم. به این خاطر که این یک ماه به شدت به سندرم گوشی تلفن همراه دچار شده بودم. سندرم گوشی تلفن همراه یعنی اینکه سر شما ناخودآگاه داخل تلفنتان باشد و هر دقیقه یک بار آن را چک کنید. راستش را بخواهید خسته شده‌ام از چک کردن و گشت و گذار کردن در فیسبوک و توییتر و اینستاگرا...م و تلگرام و گودریدز و لینکداین و وایبر. بعد تازه یکسری آدم‌ها هم هستند که انتظار دارند چونکه شما موبایل دارید پس باید مثل روابط عمومی یک شرکت دولتی همیشه در دسترس باشید و قادر به پاسخگویی. اگر جواب ندهید نه تنها شما را در تمام شبکه‌های اجتماعی از دایره‌ی دوستی‌شان پاک می‌کنند بلکه بلوکتان هم می‌کنند (احتمالا با تلفظ بلاک بیشتر آشنا هستید)
خلاصه اینکه موبایلم را در خانه جا گذاشتم تا کمتر ذهنم درگیر گوشی و اپلیکیشن‌های آن شود. باری، کامپیوترم در محل کار هم خیلی از این دسترسی‌ها را تسهیل می‌کند ولی به هر حال کاچی به از هیچی (کاچی در اینجا: نبود گوشی تلفن). و البته نمی‌توانم کامپیوترم را از پنجره‌ی دفتر محل کار به بیرون پرت کنم. هر چند که عاشق این هم هستم که مثل ژان‌پل رئیس شرکتم تمام کارهایم را با کاغذ و خودکار و ماشین حساب عهد بوقی انجام بدهم. اما خب نمی‌شود دیگر (راستی ژان‌پل یک رئیس فرانسوی‌تبار دوست‌داشتنی است با یک کیف سامسونت بزرگ و مقدار معتنابهی کاغذ و پوشه و زونکن؛ اینقدر اولدفشن است که وقتی او را برای اولین بار ملاقات می‌کنید انگار یک اتوی زغالی متعلق به دهه‌ی ۱۹۲۰ در یک آنتیک‌فروشی دورافتاده کشف کرده‌اید).
ولی باز تکرار می‌کنم. کاچی به از هیچی. وقتی که مثلا در راهرو راه می‌روید می‌توانید به جای چک کردن فیسبوک به آدم‌ها نگاه کنید، به صورت‌ها و لباس‌هایشان، به معماری داخلی محلی که از آن عبور می‌کنید. و بعد حافظه‌ی تصادفی یا همان Ram Memory ذهنتان مملو از اطلاعات نبوده و به اندازه‌ی کافی خالی است که بتوانید به چیزهای مختلف با خیال راحت فکر کنید. وای، نمی‌دانید چه حس خوبی دارد. انگار جای دنیا بازتر شده است و ظرفیت اندیشیدن بیشتر. بعد وقتی که رانندگی می‌کنید انگار سوار یک لامبورگینی شده‌اید و در پیچ و خم‌های دامنه‌ی آلپ گاز می‌دهید. وقتی غذا می‌خورید می‌توانید حس چشایی‌تان را با هنر آشپزی و خوشمزگی غذا آشتی بدهید؛ همانجور که برای پرورش حس بینایی به نمایشگاه نقاشی می‌روید یا برای پرورش حس شنوایی به کنسرت موسیقی. وقتی دست‌شویی هم می‌روید می‌توانید تشخیص دهید که واقعا جیشتان در چه لحظه‌ای تمام شده است! بله، اگر مبتلا به سندرم گوشی تلفن همراه هستید و بعد حتی یک روز هم روزه‌ی تکنولوژی و شبکه‌ی اجتماعی بگیرید حرف مرا درک خواهید کرد.
خلاصه اینکه اگر با من کار داشتید می‌توانید در تلگرام یا فیسبوک پیام بگذارید که این دو تا را گاهی از کامپیوتر محل کارم چک می‌کنم. مطمئن باشید نه با فرکانس چک کردن آن‌ها در موبایل.
و البته اگر زنگ زدید و جواب ندادم لطفا بلاکم نکنید.


برچسب‌ها: روزمره
نوشته شده توسط گ ف | در جمعه ۱۳۹۵/۰۱/۲۷ |