اخبار ساعت هفت صبح گفت که به خاطر بارش برف مدرسهها تعطیل است. گرمای شوفاژهای خانه بیشتر از هر وقت دیگری میچسبید. خودم را میچسباندم به شوفاژ و با آرامش کامل و بدون ترس از نشان دادن مشق به معلمها صبحانهام را میخوردم. بعد شال و کلاه میکردم، دستکشهای چرمیام را میپوشیدم و به حیاط میرفتم تا با برادرم و یکی دو تا از دوستهای همسایه آدمبرفی درست کنیم. همیشه یک هویج برای دماغ آدمبرفی و یک شال برای اینکه دور گردنش بیاندازیم با خودمان به حیاط میبردیم... آدمبرفیای که دماغش از هویج نباشد و شال دور گردنش نباشد آدم برفی نیست!
آخرین باری که آدمبرفی درست کردهاید را یادتان هست؟