من تو این چند ماه اخیر آدم جدیدی شده‌ام. خودم اینجوری حس می‌کنم. کارهایی را که انجام داده‌ام لیست کرده‌ام و دارم یک فلسفه و سبک زندگی منحصر به فرد خودم را درست می‌کنم. حدود ده کیلوگرم وزن کم کرده‌ام. شب‌ها زود می‌خوابم و صبح‌ها زود از خواب بیدار می‌شوم. هفته‌ای ۱۵ کیلومتر می‌دوم و هنگام دویدن به جلسه‌ی درس جامعه‌شناسی دانشگاه کالیفرنیای برکلی یا جلسه‌ی درس ادبیات انگلیسی دانشگاه ییل گوش می‌دهم. شام نمی‌خورم. به نظرم شام یکی از اختراعات اشتباه آدم‌ها بوده است. کوله‌پشتی می‌اندازم و با دست‌هایم هیچ چیزی حمل نمی‌کنم. وقتی که راه می‌روم می‌خواهم دست‌هایم آزاد باشد و تو هوا برای خودشان بالا و پایین برود. کمتر با گوشی تلفن همراهم کار می‌کنم. موقعی که مشغول کارم هستم گوشی تلفن همراه را می‌گذارم توی کشو و در را قفل می‌کنم و اینترنت کامپیوترم را هم خاموش می‌کنم. مثل تراکتور کار می‌کنم. هفته‌ای پنجاه تا شصت ساعت کار می‌کنم و احساس می‌کنم کار کردن حال آدم را خوب می‌کند. میز کارم را همیشه مرتب می‌کنم. مثل بچه مدرسه‌ای‌ها روان‌نویس‌های مختلف و رنگوارنگ استفاده می‌کنم. انواع مختلفی از لوازم‌التحریر دارم. خودکار و مدادهایم را تو جامدادی می‌گذارم و جامدادی‌ام را توی کوله‌پشتی. همیشه تی‌شرت می‌پوشم با شلوار کوتاه یا شلوار جین. به نظرم آن‌هایی که لباس رسمی می‌پوشند، مثلا برای مردها پیراهن مردانه یا شلوار پارچه‌ای، زندگی را زیادی جدی گرفته‌اند. همیشه کفش کتانی و اسپورت پایم می‌کنم. برای خودم کفش‌های جورواجور می‌خرم و به خریدن بی‌رویه‌ی کفش اعتقاد دارم. هر روز ریشم را می‌تراشم. هفته‌ای یک ساعت حرکات کششی انجام می‌دهم و موقع انجام دادن حرکات کششی به موسیقی کلاسیک گوش می‌دهم. روابط اجتماعی‌ام را محدود کرده‌ام. هیچ مهمانی یا پارتی یا دورهمی‌ای نمی‌روم. به نظرم ارتباط زیادی با آدم‌ها مضر است و باعث فرسایش ذهن آدم می‌شود. باعث می‌شود خودت را با دیگران بیشتر مقایسه کنی و باعث می‌شود به ارتباط بیشتر، دورهمی بیشتر، پارتی بیشتر اعتیاد پیدا کنی. به یک نتیجه‌ جالب رسیده‌ام. موقعی که زیادی با دوست‌هایم ارتباط داشتم بیشتر احساس تنهایی می‌کردم. یک چرخه‌ی باطل به وجود می‌آید: با دوست‌هایتان دورهمی و پارتی می‌گذارید تا کمتر حس تنهایی کنید. ولی بعد از چند روز باز نیاز به دورهمی پیدا می‌کنید تا حس تنهایی که دوباره رشد کرده است را مغلوب کنید. قوانین مختلف را می‌خوانم. بزرگ‌ترین مشکلی که ما داریم این است که با قوانین آشنا نیستیم. کسی که قانون و دستورالعمل‌ها را بلد نباشد آخر کار یک جایی گند می‌زند. قوانین مرتبط با کارهایی که باید انجام بدهم را روی کاغذ پرینت می‌گیرم و در یک پوشه‌ی مخصوص آن‌ها را نگه می‌دارم. از قوانین دانشگاه بگیرید تا قانون کار کردن تا بیمه تا قوانین بانکی. هفته‌ای دو ساعت پوشه‌ی قوانینم را می‌خوانم. هر کسی باید اندازه‌ی یک وکیل از قوانین مرتبط با کار خودش آگاهی داشته باشد. موقع خواندن قوانین با وسواس خاصی معنای کلماتی را که بلد نیستم پیدا می‌کنم و کنارشان می‌نویسم. در رشته‌ی کاری خودم هم اگر بخواهم کاری یا تحقیقی انجام بدهم اول درست و حسابی کتاب‌ها و منابع موجود را مثل یک کرم می‌لولم و مطالعه می‌کنم. معنی کلمات ناآشنا را پیدا می‌کنم. نمی‌گذارم هیچ کلمه‌ی ناآشنایی باقی بماند. نافهمی یا کج‌فهمی آدم‌ها از وقتی شروع می‌شود که به کلمه‌ی ناآشنایی در متن بر می‌خورند و معنی آن را نمی‌کاوند. به طرز وسواس‌گونه‌ای ساعاتی را که در روز کار می‌کنم ثبت و ضبط می‌کنم و بعد آن‌ها را توی اکسل ذخیره می‌کنم. سرم توی کار خودم است و به کسی کاری ندارم. غذایم را اکثرا توی آرام‌پز درست می‌کنم تا در وقت صرفه‌جویی کنم. زیاد عکس می‌اندازم. زیاد نقاشی می‌کشم. موقع خوابیدن گوشی تلفن را کنار تختم نمی‌گذارم. ساعت مچی می‌بندم. موقع کار کردن به موسیقی گوش می‌دهم. تمام فایل‌های کامپیوترم را طبقه‌بندی کرده‌ام و از آن‌ها دو تا نسخه‌ی پشتیبان دارم. موقعی که با کامپیوتر کار ندارم کاری را که باید انجام بدهم می‌برم تو کافه یا کتابخانه و آنجا آن را انجام می‌دهم. آسانسور را تحریم کرده‌ام. دو ماه است که آسانسور سوار نشده‌ام و فقط از پله بالا و پایین می‌روم. از استیکر (کاغذ چسبان) زیاد استفاده می‌کنم. آخر هفته به دفترم می‌روم و مثل روزهای معمولی کار می‌کنم. تعطیلی آخر هفته مخصوص خدایان بوده است که بعد از آفرینش جهان استراحت کنند. بیشتر از اینکه تلویزیون ببینم رادیو گوش می‌دهم. بیشتر از اینکه یوتیوب ببینم ساوندکلاود گوش می‌دهم. هر شب به مادرم زنگ می‌زنم و حالش را می‌پرسم. و آخر اینکه شب‌ها یک ربع می‌روم بیرون خانه و به آسمان و درخت‌ها و ماشین‌های پارک شده و چراغ‌های سوسو کننده نگاه می‌کنم و به صدای جیرجیرک‌ها گوش می‌دهم.


برچسب‌ها: مانیفست
نوشته شده توسط گ ف | در پنجشنبه ۱۳۹۵/۰۶/۱۸ |